ترجمه مقاله رهبری استبدادی و خلاقیت کارکنان – سال 2018
مشخصات مقاله:
عنوان فارسی مقاله:
رهبری استبدادی و خلاقیت کارکنان: نقش تعدیل کننده سرمایه روانشناختی و نقش میانجی ترس و سکوت تدافعی
عنوان انگلیسی مقاله:
Authoritarian leadership and employee creativity: The moderating role of psychological capital and the mediating role of fear and defensive silence
کلمات کلیدی مقاله:
رهبری استبدادی، ترس، سکوت تدافعی، خلاقیت کارکنان، سرمایه روانشناختی
مناسب برای رشته های دانشگاهی زیر:
مدیریت، روانشناسی
مناسب برای گرایش های دانشگاهی زیر:
مدیریت اجرایی، مدیریت منابع انسانی، روانشناسی صنعتی و سازمانی
وضعیت مقاله انگلیسی و ترجمه:
مقاله انگلیسی را میتوانید به صورت رایگان با فرمت PDF از باکس زیر دانلود نمایید. ترجمه این مقاله با فرمت WORD – DOC آماده خریداری و دانلود آنی میباشد.
فهرست مطالب:
چکیده
1. فرضیه ها و سابقه نظری
1.1. تئوری تبادلی استرس
1.2. رهبری استبدادی (AL ) و خلاقیت کارمندان
3.1. رهبری استبدادی (AL) ، ترس و سکوت تدافعی کارمندان
4.1. پیامدهای خلاقیت کارکنان
5.1. نقش تعدیل کننده ی سرمایه روانشناختی کارکنان
6.1. بررسی اجمالی تحقیق
2. روش
1.2. مطالعه 1
2.2. مطالعه 2
3. مبحث کلی
1.3. پیامدهای نظری
2.3. مفهوم عملی
3.3. محدودیت های احتمالی، مسیرهای تحقیقاتی آینده و نتیجه گیری
قسمتی از مقاله انگلیسی و ترجمه آن:
In today’s rapidly changing and increasingly competitive work environment, employees are more than ever expected to produce novel and useful ideas about new products, services and procedures (i.e., exhibit creative behaviors; Zhou & Hoever, 2014). Creativity is important not only because it increases customer satisfaction and loyalty, but it also plays a crucial role in organizational success and survival (Gumusluoglu & Ilsev, 2009). As a result, organizations often seek to adopt policies that fuel employee creativity (Gong, Huang, & Farh, 2009). To do so, researchers have underscored and focused on the role of positive forms of leadership (Bai, Lin, & Li, 2016; Shin & Zhou, 2003; Tierney, Farmer, & Graen, 1999). Although these studies have generated valuable insights, little attention has been paid to potentially darker or destructive sides of leadership and their relationship with employee creativity. An example of such leadership approach is authoritarian leadership (AL) (Aycan, 2006). Authoritarian leaders assert absolute authority and control over employees and expect unquestionable obedience (Cheng, Chou, Wu, Huang, & Farh, 2004). Given that the creative process often requires employees to use their own discretion to share and come up with useful ideas (Amabile, 1988; Gong et al., 2009), a growing body of work has suggested that AL can inhibit creativity (e.g., Wang, Chiang, Tsai, Lin, & Cheng, 2013; Zhang, Tsui, & Wang, 2011). Despite these important findings, there is still lack of a coherent theoretical framework that explicates the psychological processes and moderating factors of such relationship in more depth.
در محیط کاری امروزه که بسرعت درحال تغییر و افزایش رقابت است، بیش از پیش از کارکنان انتظار می رود که ایده های جدید و مفید درباره ی محصولات، خدمات و روش های کار بوجود آورند (بعنوان مثال، رفتارهای خلاقانه نشان دهند، زائو و هواور، 2014). خلاقیت حائز اهمیت است زیرا نه تنها سطح رضایت و وفاداری مشتری را افزایش می دهد، بلکه یک نقش اساسی در موفقیت سازمانی و بقا دارد، (گاموسلوقلو و السف، 2009). درنتیجه، سازمان ها اغلب به دنبال اخذ سیاست هایی هستند که خلاقیت های کارکنان را تحریک می کند (گانگ, هوانگ و فرح، 2009). برای انجام این کار، محققین روی نقش الگوی مثبت رهبری تاکید داشتند (بای، لین و لی، 2016؛ شین و ژو، 2003؛ تیرنی، فارمر و گرائن، 1999). اگرچه این مطالعات بینش ارزشمندی بوجود آورده است، توجه کمتری به سمت تیره تر و مخرب تر رهبری و روابط آنها با کارمندان خلاق شده است. یک مثال از چنین رویکرد رهبری، رهبری استبدادی (AL) است (آیکان, 2006). رهبران مستبد خواهان قدرت مطلق و کنترل همه کارکنان هستند و انتظار اطاعات بی قید و شرط دارند (چنگ, چو, وو, هوانگ و فرح، 2004). باتوجه به اینکه فرایند خلاق اغلب به کارکنانی نیاز دارد که از اختیارات خود برای به اشتراک گذاری و ارائه ی ایده های مفید استفاده کند (امابیل، 1988؛ گانگ و همکاران 2009)، یک کار رو به رشد نشان میدهد که رهبری استبدادی (AL) میتواند خلاقیت را مهار و کمرنگ کند (ونگ, چیانگ, تیسائی, لین و چنگ 2013؛ ژانگ، تیسائی و ونگ 2011). علی رغم این یافته های مهم، هنوز هم یک چارچوب منسجم نظری وجود ندارد تا فرایندهای روانشناختی و عوامل تعدیل کننده از چنین ارتباط عمیقی را نشان دهد.